1 ) هر سال با شروع فصل تابستان دغدغههایی پیرامون مساله حجاب و حواشی مربوط به آن در جامعه ـ از جمله در فضای مجازی ـ عود می کند و موافقان و مخالفان آن را با یکدیگر بر سر بحث و جدل میاندازد. این نوع نگرش فصلی به حجاب نشان دهنده این آسیب به این حقیقت دینی و پدیده فرهنگی است که دغدغه مندان این مقوله بیشتر به نمودها و بازتابهای بیرونی آن توجه دارند تا به حقیقت و کنه این مساله؛ به همین دلیل هم هست که مقوله حجاب بیش از آنکه در افقی انسانی تحلیل و بررسی شود مقولهای جنسیتی میشود و محل نزاع فمنیستها و به اصطلاح فعالین حقوق بشر در راستای تساوی حقوق زنان و مردان می شود. 2) مقوله بیحجابی بیش از آنکه حاکی از یک پدیده رفتاری مختص به یک نوع جنسیتی ـ زنان ـ باشد حاکی از یک تغییر ذائقه عمومی و فراجنسیتی در فهم زیبایی شناختی انسان مدرن است. واضح است که برای تبیین این مقصود باید تحقیقاتی مفصل و جدی صورت گیرد ولیکن ما در این نوشتار به صورت مختصر سعی در نشان دادن این واقعیت تاریخی داریم و معتقدیم که تفاوت فهمِ انسان مدرن و سنتی از مقوله «زیبایی» تاثیرگذارترین عامل در این تغییر رفتار است. در فضای سنت، زیبایی هیچ گونه تعارضی با در کمون و در پرده بودن ندارد. در این نگرش است که خداوند نیز در عین حالیکه «جمیل» است درک ناشدنی و لایدرکه الابصار است. در این نگاه شاید یکی از خصوصیات زیبایی شناختی همین مقوله مستور بودن است. یعنی زیبا آن زمان زیباست که عمومی و پابلیک نباشد. زیبا آن زمان زیباست که همه جایی و همه زمانی و هرکسی نباشد. آنچه که بر سر هر کوی و برزن هست زیبا نیست که اگر بود هر جایی و هر زمانی نبود. در این سنت است که نقاشی ها شکل مینیاتور دارند و اشعار بیش از هر چیز در کنایه و ایهام سخن گفتن را مد نظر قرار میدهند و این را یکی از اصلیترین آرایههای ادبی خویش به حساب می آورند. این را بگذارید در مقابل فضای مدرن از زیبایی که در آن زیبا اگر دیده نشود اصلا نیست. یعنی آن چه که دیده نشود نه تنها ماهیت زیبا بودناش زیر سوال است بلکه اصل بودن و وجودش نیز مشکوک است. در این فضاست که زیبایی به شدت به سمت نامستوری سوق پیدا میکند و در فضای انسانی آن را در عریانی تجلی میدهد و به همین دلیل است که از دوران رنسانس به بعد و با آثار نقاشان برجسته ای چون میکلانژ و داوینچی که نقاشیهای خود را به عریانی مزین کردند!!! این اندیشه که آنچه زیباست عیان است تقویت شد. در این نگرش در محاق بودن ارزشی که ندارد ، هیچ بلکه مذموم و ناپسندیده نیز هست. اینگونه است که در عکاسی به سمت پورنوگرافی سوق پیدا میکنند و در اشعار عشق را به کنایات سکسی تقلیل میدهند. اینگونه است که زیبا بودن با سلبریتی بودن مترادف میشود.و حتی رقص های محلی و سنتی که هیچ گونه نشانه ای از جنسیت در آنها وجود نداشته است تبدیل به رقصهای سکشوآل میشود. 3) این تغییر در تعریف و فهم از زیبایی در دو ساحت زنانه و مردانه تاثیری یکسان دارد با این تفاوت که در هر کدام به گونه ای خاص متجلی می شود. زن به عنوان معشوقه و خواسته سعی می کند خود را زیبا و زیباتر ـ به معنایی سلبریتیترـ کند و مرد نیز به عنوان عاشق و خواهان متقاضی انسانی زیباترـ سلبریتیترـ است. یعنی به معنایی معشوقی که سلبریتی نباشد معشوقه نیست و دچار وهم خود خوشگل پنداری است و آن مردی که عاشق زنی نادیده شده است بیماری است که باید به روانپزشک مراجعه کند. اینگونه است که بر اساس قاعده عرضه و تقاضا نیز رفتار جامعه را می توان تبیین کرد. یعنی مردها از سویی براساس فهم خود از زیبایی خواهان زیبایی به معنای سلبریتی آن هستند و زنان نیز که دارای جنس هستند دائم بر قیمت آن می افزایند و سعی می کنند با پررنگ تر کردن رنگ و لعاب و زیبایی های تزریقی، مانند بوتاکس، خود را گران قمیت تر کنند. 4) بر این اساس اگر مقوله بی حجابی به دقت نگریسته شود مشکل تنها در وجود این گونه رفتارها در جامعه نیست بلکه چه بسا مشکل اصلی در وجود چنین خواستههایی از سوی مردان برای وجود اینچنین رفتارهایی باشد. به این معنا که اگر تقاضایی نباشد هر چقدر هم که جنسی عرضه شود نه تنها بر قیمت اش افزوده نمیشود بلکه بر اثر ارائه بالا و درخواست کم موجب پایین آمدن ارزشش نیز می شود. به همین دلیل است که ما درکنار پدیده ای به نام «بی بندو باری زنانه» که می توانیم از آن به هر جایی شدن زن تعبیر کنیم دقیقا با پدیده ای به نام «بی غیرتی مردانه» مواجه هستیم که از این هر جایی شدن نه تنها سرشکستگیای احساس نمی کند بلکه آن را موجب سربلندی و تفاخر خود نیز می داند. یعنی مردی که به عنوان همسر از هر جایی شدن همسرش استقبال می کند در واقع به صورت ضمنی خواهان بیان این مطلب است که این زیباروی سلبریتی که تنها در منظر شماست متعلق به من است و این آن کسی است که من می توانم به عنوان یک همسر از با او بودن لذت ببرم و شما تنها می توانید حسرت بخورید. اینگونه است که رفتارهای مرد ایرانی که در فضایِ سنتیِ خود از نام بردن همسرش در پیش دیگران شرم داشت امروزه با همسر خود عکسهای سلبریتی ها را نگاه می کند و به او مدل مورد علاقه خود را پیشنهاد میدهد تا خود را به مانند او بسازد. 6) اینگونه است که با تغییر فهم انسان مدرن از زیبایی رفتارهای وی نیز بر اساس جنسیتاش تغییر می کند و به نظر می رسد نمی توان به فهم درستی از این بی بندوباری زنانه رسید مگر آنکه در مقابلش و پیش از آن به بررسی بی غیرتی مردانه بپردازیم. پی نوشت 1) واضح است که برخی از مدعیات این مقاله که در حدی یک ایده است جای تحقیقی وسیع را می طلبد. 2)نویسنده معتقد است که در سرازیر آخر الزمان گشت ارشاد به کار نمیآید اما وظیفه امر به معروف و نهی از منکر نیز از گردن انسان ساقط نشده است. 3) اللهم اجعل عواقب امورنا خیراً. مطلب مرتبط: حجاب، ناخودآگاه و فوبیای واژگان
|
بدون دیدگاه